اگه باز از روزگار دلت گرفت

 لحظه ها ثانیه ها ابری شدن  

  بیا با من  

 

 همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم

 از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم

 دوباره با سلام تو تازه تازه می شوم

 با نفس ساده تو غرق ترانه می شوم

 با تو ستاره می شوم, با تو ستاره می شوم

 از سایه های ملتهب همیشه می گریختم

 با رفتن تو هر نفس بغض دوباره می شوم

 ناجی شام شوکران با دل عاشقم بمان

 به حرمت حضور تو چون تو یگانه می شوم

 خانه به خانه دیدمت همچو فسانه دیدمت

 

 

زندگي اسم نيست , در واقع زيستن است.
عشق نيست ,عشق ورزيدن است.
رابطه نيست, ربط يافتن است.
آواز نيست, آواز خواندن است.
رقص نيست ,رقصيدن است.
پس تو در هيچم مرا درياب!!!

 

 

 

ندگی آنقدر ارزش دارد که به خاطر آن از همه هستی خود مایه بگذاریم تا قصری باشکوه

از مهربانی، محبت، عشق و دوستی بنا کنیم و زندگی آنقدر بی ارزش است که نباید به

خاطر آن دلی را بیازاریم و برای رسیدن به قله های فانی دنیا دست به هر کاری بزنیم.

تا وقتی سرت را بالا می گیری توی آسمان شب نگاهت به جای دیدن ماه به طرف ستاره ها

 کشیده می شه. هزاران هزار ستاره. کدامین ستاره به تو چشمک می زند؟

 ستاره کم نور یا ستاره ای پر فروغ؟ دنبال ستاره ای باش که چشمکش تنها برای توست

 و تنها برای تو نور می تاباند. از چشمک های ممتد و پیاپی ستاره های بزرگ و نورانی بپرهیز.

 آن ستاره به همه می نگرد و همه به آن می نگرند